معنی گونه اى یوزپلنگ
حل جدول
چیتا
گونه اى یوزپلنگ آمریکایى
جگوار
گونه اى میمون
لمور
گونه اى کالباس
سالامى، لیونر
یوزپلنگ
چیتا، فهد
نمر
اثری از یوسپ دولامپه دوزا
فهد
چیتا
یوزپلنگ آسیایی
یوزپلنگ ایرانی
یک زیرگونهٔ بهشدّت در معرض خطر انقراض از یوزپلنگ است که اکنون تنها چند ده قلاده از آن در ایران یافت میشود. در حال حاضر این یوز به عنوان نمادی در لباس تیم ملی فوتبال ایران است.
از سال ۱۳۹۰ که پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی شروع شد تعداد اینگونه از ۳۳ قلاده به ۷۵ قلاده رسیده و این نشان دهنده تأثیر این پروژه بودهاست
لغت نامه دهخدا
یوزپلنگ. [پ َ ل َ] (اِ مرکب) قسمی از یوز که پدر یا مادر وی پلنگ باشد. (ناظم الاطباء). یوز. قسمی از درندگان. (یادداشت مؤلف): ارقط؛ یوزپلنگ پیسه. (منتهی الارب). و رجوع به یوز شود.
گونه گونه
گونه گونه. [ن َ / ن ِ ن َ / ن ِ] (ص مرکب) رنگارنگ. (انجمن آرای ناصری ذیل ماده ٔ گون). گوناگون. لونالون. ملون به الوان. از هر لون. از هر رنگ. رنگهای مختلف:
ز هر گونه گونه درخشان درفش
جهانی شده سرخ و زرد و بنفش.
فردوسی.
|| اقسام مختلف. (ناظم الاطباء). متنوع. متعدد. بسیار. از هر نوع. از هر شکل. جور به جور. جوراجور. از هر دست و از هر صنف:
ز بس گونه گونه سنان و درفش
سپرهای زرین و زرینه کفش.
فردوسی.
هوا سربسر سرخ و زرد و بنفش
ز بس نیزه و گونه گونه درفش.
فردوسی.
گهی چو مرد پریسای گونه گونه صور
همی نماید زیر نگینه ٔ لبلاب.
لبیبی.
و مرغزار پرمیوه ما بودی، از تو میوه گونه گونه یافتیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 338). شخص امیر ماضی... را در پیش دل و چشم نهد و در نعمتها و نواختهای گونه گونه و جاه و نهاد وی نگرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 333).
بار خدایا بسی عذاب کشیدی
انده و تیمار گونه گونه بدیدی.
قطران.
نشانه کردم خود را به گونه گونه گناه
نشانه ٔچه که برجاست تیر خذلانم.
سوزنی.
هریکی گونه گونه از رنگی
بوی هر گل رسیده فرسنگی.
نظامی.
از این در گونه گونه دُرهمی سفت
سخن چندان که میدانست میگفت.
نظامی.
گونه گونه شربت و کوزه یکی
تا نماند در می غیبت شکی.
مولوی.
گونه گونه خوردنیها صدهزار
جمله یک چیز است اندر اعتبار.
مولوی.
به رنگ رنگ ریاحین و گونه گونه نبات
به غور و نجد زمین فانظروا الی الاَّثار.
(ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 99).
|| (اِ مرکب) اطوار مختلف. اشکال مختلف. هیأتهای مختلف. حالات مختلف:
تا دگر روز در جهان آید
پس بگردد به گونه گونه جهان.
سعدی.
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) پستانداری از راسته گوشتخواران و از تیره گربه ها که دارای اندامهای کشیده و بلندی است وبهمین جهت میتواند بسرعت بدود. رنگ زمینه بدنش حنایی رنگ است که مانند پلنگ دارای لکه ها ونقاط تیره ای نیزمیباشد و صورتش دارای موهای انبوهی است ساختمان بدن یوزپنلگ حد فاصل بین ساختمان بدن گربه ها و سگ ها است پنجه هایش مانند گربه به ناخن های تیزی ختم میشود ء ولی برخلاف گربه در موقع استراحت و یا راه رفتن ناخن ها جمع و مخفی نمیشوند بلکه همیشه ظاهرند. این حیوان درتمام آسیا (منجمله درایران) وآفریقا منتشراست. یوزپلنگ بزودی اهلی میشودوباانسان انس میگیرد بهمی جهت سابقا آنرا جهت شکار آهو وگوزن تربیت میکردند جثه این حیوان کمی ازپلنگ کوچکتراست ولی ارتفاع آن بمناسبت درازی دست وپایشازپلنگ بیشتراست، یوز.
فرهنگ عمید
پستانداری درنده و گوشتخوار، شبیه پلنگ ولی کوچکتر از آن که بر روی پوست خود خالهای فراوان دارد،
فرهنگ معین
(پَ لَ) (اِمر.) پستانداری از راسته گوشتخواران و از تیره گربه ها که دارای اندامی کشیده و بلند است. و به همین جهت می تواند به سرعت بدود. جثه این حیوان کمی از پلنگ کوچکتر است ولی ارتفاع آن به مناسبت درازی دست و پاهایش از پلنگ بیشتر است.
معادل ابجد
207